آشکارترین علّت این تجدید نظرها ورشکستگی خودِ مکتب مادّی است. برای مدّتی بیش از یکصد سال، توسعۀ اقتصادی و توانایی آن برای برانگختن و شکلدادن اصلاحات اجتماعی تنها ممیّز ترقّی و پیشرفت بود. اگر اختلاف نظری وجود داشت بر سر انتخاب بهترین راه برای رسیدن به هدف مزبور بود نه بر سر اصل این نظر که مقبولیّت جهانی یافته بود. افراطیترین شکل این نظریّۀ خشک و انعطافناپذیر "مادّیگرایی علمی" بود که میکوشید هر یک از جنبههای تاریخ و رفتار انسانی را از روزنِ دید محدود خود از نو تفسیر کند. به رغم هر گونه آرمان بشردوستانهای که احیاناً الهامبخش پارهای از مدافعان اوّلیّۀ این افکار بوده است پیامد عامّ آن پیدایش رژیمهای خودکامهای بود که آماده بودند تا از هر قوّۀ قهریّهای برای شکلدادن به زندگیِ مردم نگونبختِ تحت سلطۀ خود استفاده کنند.هدفی که به عنوان توجیه این سوء استفادهها ارائه میشد ایجاد اجتماع نوینی بود که نه تنها از بین بردن فقر بلکه اقناع روح بشری را نیز تضمین خواهد کرد. سرانجام پس از گذشت هشتاد سال نابخردی و خشونت روزافزون، این نهضت از مقام خود به عنوان راهنمای معتبری برای آیندۀ جهان سرنگون شد.