یکی دیگر از بحثانگیزترین مسائل در مورد درک تکامل جامعه در جهت بلوغ روحانی، مسئلۀ جرم و مجازات بوده است. مجازاتهایی که در اغلب متون مقدّسه برای تجاوز به حقوق فرد یا منافع عمومی مقرّر شده، هرچند در جزئیّات و شدّت و ضعف متفاوتند ولی به طور کلّی سخت و شدید بودهاند. علاوه بر آن، این مقرّرات غالباً به مصدوم یا به اعضای خانوادۀ او اجازه میدهد که از متجاوز انتقام بگیرند. ولی از دیدگاه تاریخ میتوان این پرسش منطقی را مطرح کرد که واقعاً چه راه عملیِ دیگری وجود داشته است؟ در غیاب نه تنها برنامههای تأدیبیِ امروزی برای تعدیل شیوههای رفتاری، بلکه حتّی عدم دسترسی به وسایل بازداشت مانند زندان و نهادهای انتظامی، همِّ ادیان بر این بوده است که قاطعانه بر ادراک عمومی این اثر را بگذارند که رفتاری که موجب تضعیف روحیّۀ تلاش در راه ترقّی اجتماعی میشود، چه از نظر اخلاقی و چه از لحاظ خسارات عملی، مطلقاً قابل قبول نیست. پیشرفت تمدّن همواره از این احکام نفع برده است و انکار چنین واقعیّتی از صداقت و انصاف به دور خواهد بود.