در این فحوا است که میتوان تشبیهی را که حضرت بهاءالله در بارۀ مشیّت الهی برای این عصر بدیع انتخاب فرموده است درک کرد: "لا تحسبنّ انّا نزّلنا لکم الاحکام بل فتحنا ختم الرّحیق المختوم باصابع القدرة و الاقتدار. §"[50] با ظهور حضرت بهاءالله، اصول و تعالیمی که برای بلوغ جمعی نوع بشر لازم است، مجهّز به نیرویی شده است که میتواند در اعماق انگیزههای بشری نفوذ کند و موجب تقلیب و دگرگونی شود. در نظر کسانی که به شناسایی آن حضرت نائل شدهاند، تساوی حقوق زن و مرد یک اصل جامعهشناسی نیست بلکه حقیقت آشکار شدهای در بارۀ طبیعت انسان است که برای هر یک از جنبههای روابط بشری پیامدهایی دربردارد. این امر در مورد تعلیم آن حضرت راجع به اصل وحدت نژادی نیز صادق است. برای مؤمنین به امر حضرت بهاءالله، احکامی چون تعلیم و تربیت عمومی، آزادی اندیشه، حفظ حقوق بشر، بازشناسی منابع وسیع کرۀ زمین به عنوان ثروت مشترکِ جمیع ساکنین ارض، مسئولیّت جامعه برای رفاه شهروندان خود، گسترش تحقیقات علمی، حتّی اصلی چنین عملی مثل گزینش یا ابداع یک زبان بینالمللی به منظور تحکیم همبستگی مردم جهان، و اصول مشابه دیگر، همان مرجعیّت قطعی را دارد که نواهی کتاب الهی در مورد منع بتپرستی، سرقت و شهادت ناروا داراست.گرچه آثار نزولی ادیانِ قبل نیز اشاراتی پراکنده به بعضی از احکام مزبور داشتهاند ولی تفصیل و تجویز آنها ناگزیر میبایستی به زمانی موکول میشد که مردمان نامتجانس کرۀ ارض بتوانند با هم در جهت کشف ماهیّت خود به عنوان نژادی واحد حرکت نمایند. در پرتو بینش و توان روحانی جدیدی که ظهور حضرت بهاءالله به عالم ارزانی نموده میتوان موازین الهی را نه صرفاً به صورت یک سلسله اصول و احکام پراکنده و جدا از هم بلکه به منزلۀ جوانب مختلف یک بینش منفرد و فراگیر از آیندۀ بشریّت مشاهده نمود، بینشی تحوّلانگیز که راه را به روی امکاناتی مسحورکننده میگشاید.