نتایج مادی گرایی متعصّبانه
در اوایل قرن بیستم تعبیری مادّهگرا از عالم هستی آن چنان در قلوب و افکار رسوخ کرده بود که گویی در جهتدادن به جامعه، باور رایج جهانی شده بود. در این جریان, تلطیف طبیعت انسان از مسیری که هزاران سال میپیموده است جبراً منحرف گردید.
این موضع فکری با این پیشفرض تقویت میشد که مجموعۀ ارزشها، آرمانها و ضوابطی که در طیّ قرون و اعصار شکل گرفته بود حال به نحو قابل اطمینانی تثبیت شده و به صورت جزئی از اجزای طبیعت انسان در آمده است و فقط میبایستی به وسیلۀ تعلیم و تربیت اصلاح و از طریق قانونگذاری تقویت شود. رهآورد اخلاقی گذشته صرفاً این بود: بشر به میراثی بطلانناپذیر دست یافته و دیگر نیازی به دخالت دین ندارد. البتّه افراد، گروهها و حتّی ملّتهای نافرمان
- طبیعت بشر از مداری که آن را برای هزاران سال دنبال کرده بود به شدّت جدا شد
- دین در بهترین حالت «یک افسانه» و حتّی یک مخدّر تشخیص داده شد که مانع پیشرفت بشریّت است
- امروزه همۀ موضوعات اساسی از طریق آزمایشات و مباحثات منطقی حل می شوند
- میراث اخلاقی گذشته حال «به ثبوت رسیده است» و دیگر به دخالت دین نیاز ندارد
- اعتماد به یک «تمدّن جهانی» که از ادراکی دنیوی از واقعیّت الهام می گیرد